سلیم تهرانی

سلیم تهرانی

شمارهٔ ۷۳۵

۱

کنم به جام می اوقات عمر چون جم صرف

دماغ کو که کند کس به کار عالم صرف

۲

مرو به کعبه که می بایدت خمار کشید

شراب می شود اینجا چو آب زمزم صرف

۳

ترا به گلشن روحانیان سروکار است

درین چمن چه کنی آبرو چو شبنم صرف

۴

ز باد دستی ما خضر را نصیبی نیست

که چون حباب کند عمر را به یک دم صرف

۵

نسیم گل به من آرد ز دوزخ و گوید

که در بهشت مکن عمر همچو آدم صرف

۶

علاج زخم دلم ای طبیب مفت نشد

که خونبهای ترا کرده ام به مرهم صرف

۷

چو گل به خنده کسی هرگزم ندید سلیم

به گریه عمر مرا شد چو شمع ماتم صرف

تصاویر و صوت

نظرات