سلیم تهرانی

سلیم تهرانی

شمارهٔ ۷۴۲

۱

بس است، این همه زاهد مکن ادای خنک

چو صبح چند به دوش افکنی ردای خنک

۲

ز خاک پای صبوری به عشق آن دیدم

که چشم موسم گرما ز توتیای خنک

۳

زنم ز خون هوس، آب آتش دل را

که دست سوخته را خوش بود حنای خنک

۴

دلم توقع گرمی ندارد از احباب

چو نخل موم که می سازدش هوای خنک

۵

شبی چو شمع درآ گرم از درم، تا چند

کند به گریه ی من صبح، خنده های خنک

۶

شدم فسرده ز سرمای زهد خشک، سلیم

کنم به آتش می گرم، دست و پای خنک

تصاویر و صوت

دیوان کامل محمدقلی سلیم تهرانی (شامل غزلیات، قصائد، مثنویات، قطعات و رباعیات) به تصحیح و اهتمام رحیم - رضا - محمدقلی سلیم تهرانی - تصویر ۳۶۳

نظرات