سلیم تهرانی

سلیم تهرانی

شمارهٔ ۷۴۷

۱

همچو آتش داردم ایام در زندان سنگ

می توان گفتن ز جان سختی تنم را کان سنگ

۲

چون لب جو سخت گیرد کار هرکس را جهان

از برای آب خوردن بایدش دندان سنگ

۳

از نصیحت چند اصلاح دل سختش کنم

همچو موج آب باشم تا به کی سوهان سنگ

۴

یاد قزوین در دلم بگذشت و از هندوستان

شیشه ام میدان کشید و جست تا میدان سنگ

۵

افکند تا بر بساط شیشهٔ دل‌ها سلیم

آسمان همچون فلاخن می شود قربان سنگ

تصاویر و صوت

نظرات