سلیم تهرانی

سلیم تهرانی

شمارهٔ ۷۵۵

۱

شب ز مستی شور در بزم شراب انداختیم

باده نوشان گل در آب و ما کتاب انداختیم

۲

گفتگوی خط و رخساری دگر در خاطر است

خامه سر کردیم و مشکی در گلاب انداختیم

۳

حسن می خواهند، مستان را به شمع و گل چه کار

هرکه روشن کرد آتش، ما کباب انداختیم

۴

در حقیقت همت ما برگرفت او را ز خاک

هرکه را بر خاک چون جام شراب انداختیم

۵

لرزه بر اندام پل افتاد از دهشت چو موج

بس که بی باکانه ما خود را در آب انداختیم

۶

همچو پروانه ز فکر انتقام آسوده ایم

ما که کار شمع را با آفتاب انداختیم

۷

نیست غیر از نرم گفتاری، درشتی را علاج

کوه را زآهسته گویی از جواب انداختیم

۸

شب ز مستی حرف آن لب بر زبان ما گذشت

موج می را در کمند پیچ و تاب انداختیم

۹

آنچه ما می خواستیم از جام می معلوم شد

چون پر پروانه آتش در کتاب انداختیم

۱۰

ترک شهرت کن که ما را داد گمنامی به باد

تا نقاب از روی خود همچون حباب انداختیم

۱۱

شد چو طرف دامن لاله، سیاه و سوخته

دامن تر را ز بس بر آفتاب انداختیم

۱۲

با هدف هرگز ندانستیم شست ما چه کرد

تیر بر تاریکی از بس چون شهاب انداختیم

۱۳

گشت پرآشوب دوران، مصلحت در مرگ بود

فتنه شد در انجمن، خود را به خواب انداختیم

۱۴

از اجل داریم زخم خنجر او را هوس

دام بهر صید ماهی در سراب انداختیم

۱۵

چون سلیم آخر سوار توسن گردون شدیم

اختران را چون مه نو در رکاب انداختیم

تصاویر و صوت

نظرات

user_image
جاوید مدرس اول رافض
۱۴۰۲/۰۹/۲۹ - ۰۵:۱۵:۳۷
شور و شوقی را زعشقت تا به جان انداختیمبانگ سرمستی از آن ما در جهان انداختیم منجلابی بود از کید وریا تقوی و زهدخرقه را ازدوش و زنار از میان انداختیم لعبتان را سلسله گفتیم باز از سر کنید شیخ ومفتی را از آن آتش به جان انداختیم نام میآمد که نام آور شویم اندر جهاننام جُستیم و خود از نام و نشان انداختیم آشیان میساخت غمها اندک اندک در وجودمرغ غمها را برون از  آشیان انداختیم تا فنا گشتیم و رفتیم از میان شد وحدتی زان،، انالحق در جهان را بر زبان انداختیم تا ز ،خُمً وحدت آمد غلغل و جوش مُدام نیز ما این جوش و غلغل جاودان انداختیمگفتمش ای تُرک و جنگاور، کنون صلحی بیار گفت جنگ عشق را ما در جهان انداختیم گفتمش تا کی ستیزد این کمان ابروان گفت رو ،با غمزه ما خم در کمان انداختیم گفتم آخر چیست این بانگ اذان مستی دهد.گفت ما صد فتنه درصوت اذان انداختیم رافضا آخر ز درویشی چه عاید شد تراگفت ما از فقر خود را  در توان انداختیم جاوید مدرس رافض