سلیم تهرانی

سلیم تهرانی

شمارهٔ ۷۶۶

۱

ز سنگ رهگذر اندیشه ای کجا دارم

به دست خویش چو از راستی عصا دارم

۲

به خواب، دولت وصل تو بر سرم آمد

گمان بری که به بالش پر هما دارم

۳

مبین شکفتگی ظاهرم، غم دل بین

که خار در جگر و پای در حنا دارم

۴

گذشت عمر به سرگشتگی، عجب حالی ست

که خاکم و روش سنگ آسیا دارم

۵

وجود لاغر من شد تمام طعمه ی عشق

فغان که در قفس استخوان هما دارم

۶

ز اضطراب به یک جا دمی قرارم نیست

سپند شوقم و آتش به زیرپا دارم

۷

سلیم بر دلم از بس نشسته گرد ملال

گمان بری به بغل مهر کربلا دارم

تصاویر و صوت

نظرات