
سلیم تهرانی
شمارهٔ ۷۷۳
۱
تکلیف شراب است نمک ریزی داغم
برگردن پیمانه ی می، خون ایاغم
۲
پیغام جنون می شنوم از لب ساغر
بوی عرق فتنه دهد، می به دماغم
۳
همصحبتی من به کسی سود ندارد
پر زهر بود چون دهن مار، ایاغم
۴
رشکی به گل و سرو درین باغ ندارم
ای لاله ی دلسوخته از داغ تو داغم
۵
دست من و آن زلف گره گیر، که دارد
ویرانه ی من روشنی از دود چراغم
۶
یک غنچه سلیم از چمن وصل نچیده ست
خوشدل به همین است که من بلبل باغم
تصاویر و صوت

نظرات