
سلیم تهرانی
شمارهٔ ۷۷۴
۱
ز لاله و گل این باغ، کی خبر داریم
گل همیشه بهار جنون به سر داریم
۲
به راه شوق همین کار با کف پا نیست
تنی پرآبله چون رشتهٔ گهر داریم
۳
فضای سینه چنان زین چمن به ما تنگ است
که همچو بیضه دل خود به زیر پر داریم
۴
هوای لعل تو دارد سبک عنان ما را
چو کودکان همه مرکب ز نیشکر داریم
۵
ز بعد کشته شدن دست برمدار از ما
که مطلب تو اگر جان بود، دگر داریم
۶
شراب عشق ترا این قدر خمار از چیست
که سر به کوی تو شد خاک و دردسر داریم
۷
به هند چند توان بود، کاشکی چون مور
برون رویم ازین ملک تا کمر داریم
۸
ز تیغ غمزه ی خوبان سلیم سر نکشیم
چه شد، اگرچه نداریم دل، جگر داریم
نظرات