سلیم تهرانی

سلیم تهرانی

شمارهٔ ۷۸۲

۱

خوش آن که بینم روی او، وز اضطراب از خود روم

بر پای آن سرو روان افتم چو آب از خود روم

۲

با او شبی می خورده‌ام، نبود عجب کز یاد آن

چشمم چو بر ساغر فتد، همچون حباب از خود روم

۳

در خواب او را دیده‌ام، صدبار در هر ساعتی

از شوق بستر افکنم افتم چو خواب از خود روم

۴

تا کی درین نخجیرگاه از شوق صید آرزو

هرگاه تیری افکنم همچون شهاب از خود روم

۵

در آتش عشق بتان، دل را به حسرت سوختم

اکنون ز هرجا بشنوم بوی کباب از خود روم

۶

از شوق مشکین کاکلی در باغ و بستان چون سلیم

بینم چو شاخ سنبلی در پیچ و تاب، از خود روم

تصاویر و صوت

نظرات