
سلیم تهرانی
شمارهٔ ۸۰۱
۱
در قفس از هر نسیمی عیش گلشن میکنم
چشم یعقوبم، چراغ از باد روشن میکنم
۲
تنگ میآید به چشم من فضای روزگار
بر جهان گویی نگاه از چشم سوزن میکنم
۳
رفته از آشفتگی فکر لباس از خاطرم
اشک در چشمم چو آید، یاد دامن میکنم
۴
بیستون را برگرفتن آن قدرها کار نیست
کوهکن زین کار اگر عاجز شود، من میکنم
۵
از محبت دوست کردم دشمن خود را، که من
سنگ را از چرب نرمی موم روغن میکنم
۶
گوهر و لعلی که شاهان زیب افسر کردهاند
گر بود در دست من، سنگ فلاخن میکنم
۷
داغ عشق خوبرویانم، حذر از من سلیم
میگریزد راحت از جایی که مسکن میکنم
تصاویر و صوت

نظرات