سلیم تهرانی

سلیم تهرانی

شمارهٔ ۸۰۴

۱

به افسون محبت دست آتش را به مو بندم

چو غنچه بر گل کاغذ، طلسم رنگ و بو بندم

۲

گرفتم سهل کار عشق را، بر من جهان خندد

که می خواهم ره سیلاب را چون آب جو بندم

۳

سخن ها از زبان من به آن بی باک می گویند

شوم خاموش و بر احباب راه گفتگو بندم

۴

کمر در خدمت بت خود مرا از کار افتاده ست

مگر زنار خود را همچو قمری بر گلو بندم

۵

سلیم امشب ز مستی دل اناالحق می زند دیگر

نشد ممکن که بتوانم دهان این سبو بندم

تصاویر و صوت

نظرات