
سلیم تهرانی
شمارهٔ ۸۴۰
۱
تنم ز ضعف بود رشته ای ز پیرهنم
کسی چو من نتواند شدن، منم که منم
۲
برآورم نفسی چون ز سینه ی مجروح
شود چو غنچه لبالب ز لخت دل دهنم
۳
دهد سیاهی آن را چو گرد سرمه به باد
زند چو بر صف مژگان، سرشک صف شکنم
۴
به گرد خاطر من خرمی نمی گردد
بهار، طوطی رم کرده ای ست از چمنم
۵
سلیم، خصم به من سازگار چون باشد؟
چنین که هر سر مو گشته خار پیرهنم
نظرات