
سلیم تهرانی
شمارهٔ ۸۵۴
۱
نیست در حشر محبت گفتگوی کشتگان
لاله ی این باغ دارد رنگ و بوی کشتگان
۲
نیست در مردن هم از قید تو آزادی، که هست
موج آب تیغ، زنجیر گلوی کشتگان
۳
گر هوس را سر نبریده ست در دل عشق او
چیست خون آلوده آهم همچو موی کشتگان
۴
گر ز دامان تو دست آرزو کوته کنند
چون چراغ کشته نتوان دید روی کشتگان
۵
وقت کشتن کام ازو بستان که آن بدخو سلیم
همچو جان دیگر نمی آید به سوی کشتگان
تصاویر و صوت

نظرات