
سلیم تهرانی
شمارهٔ ۸۵۶
۱
چه آب و خاک و چه نیکویی سرشت است این
سبوی باده نگویم، گل بهشت است این
۲
بنای عیش به میخانه می نهد دوران
وگرنه هر خم می را به سر چه خشت است این
۳
به سجده سر چو نهی، ترک سر کن ای زاهد
نه مسجد است، غلط کرده ای، کنشت است این
۴
به حیرتم که دلم زنده چون کباب شده ست
اگر غلط نکنم، طایر بهشت است این
۵
سلیم، نامه ی او را ز بس نهم بر سر
گمان بری که مرا خط سرنوشت است این
نظرات