
سلیم تهرانی
شمارهٔ ۸۶۰
۱
ای چو برگ غنچه در عهدت پر از جان آستین
جان اگر بر تو فشانم، برمیفشان آستین
۲
آب چشمم هرکجا بیند، به خون رنگین کند
همچو آن طفلی که نشناسد ز دامان آستین
۳
من چو ریگ بادیه سیرابم از لبتشنگی
همچو موج افشاندهام بر آب حیوان آستین
۴
بهر هرکاری از آنجا سر برون میآورد
دست عاشق را بود چاک گریبان آستین
۵
کی به خون لاله و گل دامن آلایم سلیم
کرده داغ عشق او بر من گلستان آستین
نظرات