
سلیم تهرانی
شمارهٔ ۸۹۰
۱
دل چو می رفت سوی زلف تو، شد جان همراه
به ره هند شدند این دو پریشان همراه
۲
اولین گام به ره ماند چو میل فرسنگ
گردبادی که مرا شد به بیابان همراه
۳
دل دیوانهٔ ما فصل گل از عریانی
نه گریبان به چمن برد و نه دامان همراه
۴
از رخ ساقی و چشم تر من مستان را
همه جا ابر رفیق است و گلستان همراه
۵
چه خوشی باشدم از سیر گل و لاله سلیم؟
گر نباشد به من آن سرو خرامان همراه
نظرات