
سلیم تهرانی
شمارهٔ ۹۰۶
۱
در چمن ای بلبل از برگ و نوا افتادهای
از گلی گویا تو هم چون من جدا افتادهای
۲
ترک خون خوردن کن ای دل، رحم کن بر حال خود
چون سبوی می به یک پهلو چرا افتادهای
۳
سالها ای رهزن دین در طلب بودم ترا
کامشبم در دست چون دزد حنا افتادهای
۴
دستگیری رهروان را بهتر از توفیق نیست
نیستی موسی، چه در فکر عصا افتادهای؟
۵
از غم افتم همچو نقش پا به خاک رهگذر
هرکجا چون خویشتن بینم ز پا افتادهای
۶
همچو عنقا به که سر در زیر بال خود بری
از هوس تا کی به دنبال هما افتادهای
۷
در تلاش وصل او داری عجب حالی سلیم
از پریشانی به فکر کیمیا افتادهای
تصاویر و صوت

نظرات