
سلیم تهرانی
شمارهٔ ۹۲۶
۱
در دعوی عشق تو نه آهی، نه فغانی
چون تیغ درین معرکه ماییم و زبانی
۲
می آید و دارد ز پی جان اسیران
چین در خم ابرو، چو خدنگی به کمانی
۳
خاموش ازان گشته ام از شکوه که دارم
همچون گره ابروی او قفل زبانی
۴
سودای گلم نیست، همان به که ازین باغ
چون شمع زنم بر سر خود برگ خزانی
۵
در بادیه گیرد خبر از مجمع طفلان
دیوانه ز هر قافله ی ریگ روانی
۶
بر خود چه سلیم از پی هیچ این همه پیچم
مویی شدم از آرزوی موی میانی
نظرات