
سلیم تهرانی
شمارهٔ ۹۳۲
۱
من کیستم درین دشت، آوارهٔ حزینی
صدخار رفته در پا، از هر گل زمینی
۲
از شوق سجده کردن بر آستانهٔ دوست
هر عضو از تن من، چون گل شود جبینی
۳
غافل نیم ز یادت، خاموش اگر نشینم
حرف تو بر زبانم، نامی ست بر نگینی
۴
تحسین کارفرما، بهتر ز مزدکار است
صد معنی آفرینم، از ذوق آفرینی
۵
از دیگری ست خرمن، ما را به هم چه جنگ است؟
این نکته را چه خوش گفت موری به خوشه چینی
۶
جز من ز تیره بختی، در هند یافت، افسوس
هر پای آستانی، هر دست آستینی
۷
اینها سلیم کاکنون، من می کشم ازان زلف
عمری به پیش ازینم، می گفت شانه بینی
نظرات