سلیم تهرانی

سلیم تهرانی

شمارهٔ ۹۴۱

۱

چیست دانی داغ دل، جام شراب زندگی

عشق عالم‌سوز، تیغ آفتاب زندگی

۲

خضر از سرچشمهٔ خم بی‌خبر افتاده است

جوهر می آتش مرگ است و آب زندگی

۳

در قیامت از متاع دین و ایمانم مپرس

شد به تاراج فنا در انقلاب زندگی

۴

عاشقان را راحتی گر هست، بعد از کشتن است

چند چون سیماب باشم در عذاب زندگی

۵

خضر پندارد مرا از فیض عشق او ملک

کز کفن می‌آیدم بوی گلاب زندگی

۶

عالم دیگر ترا خواهد به چشم آمد سلیم

می‌شوی بیدار اگر روزی ز خواب زندگی

تصاویر و صوت

نظرات