
سلیم تهرانی
شمارهٔ ۹۶
۱
گر زمین از جا رود، آزادگان را باک نیست
همچو نخل موم، ما را ریشهای در خاک نیست
۲
نیست حرف آرزو بر گفتگوی ما سوار
همچو باد انفاس عیسی مرکب خاشاک نیست
۳
طایر همت نمیگنجد در این تنگآشیان
همچو عنقا جای ما در بیضهٔ افلاک نیست
۴
شمع معذور است اگر در پردهٔ فانوس رفت
چون حباب باده، چشم اهل مجلس پاک نیست
۵
باغبان داند که گل را خندهٔ مستانه چیست
نیست یک گلبن که در پایش خمی در خاک نیست
۶
ای گل باغ لطافت، در کدامین مجمع است
کز غم عشقت چو یوسف صد گریبانچاک نیست
۷
باد دستان گرچه بسیارند در گلشن سلیم
هیچ کس را دست بر بالای دست تاک نیست
نظرات