
سلیم تهرانی
شمارهٔ ۹۸
۱
بی تو امشب ساغر می، دیدهٔ خونبار داشت
مرغ نغمه سر به زیر بال موسیقار داشت
۲
زهر از گوشم چکد چون شبنم از دامان گل
ناصح من در دهن گویا زبان مار داشت
۳
هرکسی جوید خریدار متاع خویش را
سوی آتش رفت ازان ماهی که مشت خار داشت
۴
در مسلمانی نمیدانم طریق کار خود
وقت کافر خوش که او سررشتهٔ زنار داشت
۵
شمع من امشب به گرد خویش از اهل هوس
جای پروانه، همه مرغان آتشخوار داشت
۶
هر نشاطی را غمی پنهان به زیر دامن است
بر سر هر کس گلی دیدیم، در پا خار داشت
۷
گفت حافظ، دید چون کلک و بیانم را سلیم
«بلبلی برگ گلی خوشرنگ در منقار داشت»
تصاویر و صوت

نظرات