
سلیم تهرانی
شمارهٔ ۹۹
۱
مژدهٔ حسن قبولم در سخن از اول است
وصل گل پیراهنان تعبیر خواب مخمل است
۲
نشئهی دولت ندارد کبریای علم را
نخوت دود چراغ افزون ز دود مشعل است
۳
چون فلک یک چشم دارد در هنر سنجی حسود
از برای عیب مردم دیدن اما احول است
۴
بس که از معموره کلفت همچو مجنون بردهام
از برای خاطر من خاک در صحرا تل است
۵
یک گره هرگز ز کار تیرهبختان وانکرد
آسمان را ماه نو چون ناخن دست شل است
۶
مُردم و آسوده از دردسر عالم شدم
تختهٔ تابوت پنداری ز چوب صندل است
۷
عشق را آغاز و انجامی نمیباشد سلیم
روز آخر یار با ما همچو روز اول است
نظرات