سلمان ساوجی

سلمان ساوجی

قصیدهٔ شمارهٔ ۴۸ - درمدح امیر سیخ حسن نویان

۱

به چشم و ابرو و رخسار و غمزه می‌برد دلبر

قرار از جسم و خواب از چشم و هوش از عقل و عقل از سر

۲

نباشد با لب و لفظ و جمال و حال او ما را

شکر در خورد و می در کام و مه در وجه و شب در خور

۳

سر زلف و رخ خوب و خط سبز و لب لعلش

سمن‌سای و مه‌آسای و گل‌آرای و گهرپرور

۴

عذار و خط و رخسار و لب و دیدار و گفتارش

بهار و سبزه و صبح و شراب و شاهد و شکر

۵

نباشد خالی از فکر و خیال و ذکر او ما را

روان در تن خرد در سر سخن در لب نفس در بر

۶

نثار خاک پایت راز جسم و شخص و چشم و رخ

بر آرم جان ببازم سر ببارم در بریزم زر

۷

به بوی رنگ و زیب و فر چو تو کی روید و تابد

گل از گلشن می از ساغر مه از گردون خور از خاور

۸

مگر مالیده‌ای بر خاک نعل سم اسب شه

لب شیرین خط مشکین رخ نازک بر دلبر

۹

فلک قدری ملک صدری امیری خسروی کآمد

سعادت‌بخت و دولت‌یار و ملک‌آرای و دین‌گستر

۱۰

قَدَرقدرت، قضافرمان، شهنشهه‌شیخ، حسن نویان

جهانگیر و جهان‌دار و جهان‌بخش و جهان‌دارو

۱۱

ز رای و طلعت و احسان و افضالش بود روشن

چراغ مهر و چشم ماه و آب بحر و روی بر

۱۲

ز فیض لفظ و کلک و دست و طبعش زله می‌بندد

قصب قند و مگس شهد و صدف درّ و حجر گوهر

۱۳

به امرو رای و تدبیر و مراد اوست گردون را

ثبات و سیر و حل و عقد و امر و نهی و خیر و شر

۱۴

ز عدل و داد وجودش آنچه دین دارد کجا دارد

دماغ از عقل و عقل از روح و روح از طبع و طبع از خور

۱۵

زهی آراسته تخت و سپاه و ملک و دین ذاتت

چو دین عقل و روان جسم و حسب نفس و شرف گوهر

۱۶

تذرو و تیهو و دراج و کبک از پشتی عدلت

همایون فال و فارغ بال و طغرل صید و شاهین بر

۱۷

ز خال و عم و جد و باب موروثی است ذاتت را

کمال نفس و حسن نطق و عز و جاه و زیب و فر

۱۸

به کید و مکر و تزویر و حیل نتوان جدا کردن

نسیم از مشک و رنگ از لعل و تاب از نار و نور از خور

۱۹

ز اقبال و جلال و عز و تمکین تو می‌بخشد

سری افسر شرف مسند امان خاتم طرب ساغر

۲۰

نمی‌بینم به دور عدل و داد و لطف طبعت جز

قدح گریان و دف نالان و می آب و نی لاغر

۲۱

در آن ساعت که از پیکار و حَرْب و رزم کین گردد

اجل مالک روان هالک زمان دوزخ مکان محشر

۲۲

ز سهم تیر و عکس تیغ و گرد خاک و خون یابی

وجوه اصفر جبال اخضر سپهر اسود زمین احمر

۲۳

زواج گردو موج خون و آشوب فتن گردد

زمین گردون جهان دریا فرس کشتی بلا لنگر

۲۴

گهی گردد گهی لغزد گهی پیچد گهی لرزد

سر مردم سم اسب و بن رمح و دل خنجر

۲۵

تو بر قلب صف خیل سپاه دشمنان تازی

ظفر قاید قضا تابع ولی غالب عدو مضطر

۲۶

روان سوی عدو گرز و سنان و ناوک و تیرت

عدم دردم بلا در سر اجل در پی فنا در بر

۲۷

بیندازد و بنهد و فرو گیرند و بردارند

یلان اسپر سران گردن مهان مغفر شهان افسر

۲۸

به زیرت بادپا اسبی جهان‌پیمای آتش‌رو

جوان‌دولت، مبارک‌پی، قوی‌طالع، بلنداختر

۲۹

به وقت صید و سبق و عزم و رزم و از وی فرو ماند

به سرعت و هم و جستن برق و رفتن سیل و تک صرصر

۳۰

به سیر و سرعت و رفتار و رفتن بگذرد چون او

نسیم از بر و باد از بحر و ابر از کوه و سیل از در

۳۱

امیر خسروا شاها نوشتن وصف تو نتوان

به صد قرن و به صد دست و به صد کلک و به صد دفتر

۳۲

کلامی گرچه مطبوع و روان و دلکش است الحق

که دارد چون تو معشوقی نگار چابک و دلبر

۳۳

به فرو بخت و اقبالت جواب آن چو آب اینک

لطیف و روشن و پاک و خوش و عذاب و روان و تر

۳۴

بقای و فعل و تاثیر و مدار و سیر تا دارد

نفوس و عنصر و ارواح و چرخ و گردش و اختر

۳۵

نفوس و عنصر و ارواح و چرخ و اخترت بادا

مطیع و تابع و محکوم و خدمتکار و فرمان بر

۳۶

خداوندت مه و سال و شب و روز و گه و بی‌گه

معین و ناصر و هادی و یاور حافظ و یاور

تصاویر و صوت

دیوان سلمان ساوجی با مقدمه و تصحیح استاد ابوالقاسم حالت - سلمان ساوجی - تصویر ۲۲۰
کلیات سلمان ساوجی به تصحیح دکتر عباسعلی وفایی - سلمان ساوجی - تصویر ۱۹۰
دیوان سلمان ساوجی به اهتمام منصور مشفق - سلمان ساوجی - تصویر ۵۹۱

نظرات

user_image
سید محسن
۱۳۹۸/۰۷/۱۶ - ۱۹:۵۵:۳۰
درود بر شما--جهانگیر و جهان دار و جهان بخش ووو جهان داور-بیندازند و بنهند و فرو گیرند و بر دارند-این تو مطلب درست است لطفا تصحیح بفرمائیدموفق باشید
user_image
سید محسن
۱۳۹۸/۱۰/۰۴ - ۰۴:۵۸:۰۷
قدر قدرت قضا فرمان شهنشه شیخ حسن نویانخود منهم یک اشتباه تایپی در پیام قبل دارم که بدینوسیله تصحیح می کنم--در این دو مطلب درست بوده است