سلمان ساوجی

سلمان ساوجی

غزل شمارهٔ ۱۰۷

۱

سر، در رهش، نهادم و کاری به سر، نرفت

با او به هیچ حیله مرا دست، در نرفت

۲

پایم ز دست رفت و نیامد رهم، به سر

در راه او برفت سرم، پا اگر نرفت

۳

بیچاره را چو در طلبش، پای، سست گشت

برخاست تا به سر، برود هم به سر نرفت

۴

مسکین دلم، به کوی تو رفت و مقیم شد

دیگر از آن مقام به جایی دگر نرفت

۵

گفتم منش، که از سر آن زلف، در گذر

ز آنجا که بود یک سر مو، پیشتر نرفت

۶

دل تا درآورد، ز درش، با وصال دوست

از هر دری، درآمد و کاری بدر نرفت

۷

پروردمت به خون جگر، سالها چو مشک

وانگه چه خون که از تو مرا در جگر نرفت

۸

از آنچه رفت بر سر ما، از هوای دوست

بر شمع، شمه‌ای ز هوای سحر، نرفت

۹

نگرفت در تو قصه سلمان و شب نبود

کاتش ز سوز او به سر شمع، در نرفت

تصاویر و صوت

کلیات سلمان ساوجی به تصحیح دکتر عباسعلی وفایی - سلمان ساوجی - تصویر ۳۵۰
دیوان سلمان ساوجی به اهتمام منصور مشفق - سلمان ساوجی - تصویر ۱۲۵
دیوان سلمان ساوجی با مقدمه و تصحیح استاد ابوالقاسم حالت - سلمان ساوجی - تصویر ۳۹۹

نظرات

user_image
mareshtani
۱۳۸۸/۰۸/۲۲ - ۱۲:۱۱:۵۰
m1 b5 behtar ast agar(ke as)naweshta shawadm1 b8(santsche ke raft)2
پاسخ: با تشکر، در مورد اول مطابق پیشنهادتان عمل شد. در مورد دوم «از آنچه رفت» به نظرمان بهتر رسید.
user_image
mareshtani
۱۳۸۸/۰۸/۲۹ - ۰۷:۳۷:۱۹
darmaurede beide hashtom namedanam tschera tschenin .harfeshoma kamelan dorost ast.(maserat)