سلمان ساوجی

سلمان ساوجی

غزل شمارهٔ ۳۱۹

۱

جان قتیل توست، بر دارش مکن

چون عزیزش کرده‌ای، خوارش مکن

۲

چشم مستت را ز خواب خوش ممال

فتنه بر خوابست، بیدارش مکن

۳

زلف را یکبارگی بر بند دست

در ستم با خویشتن یارش مکن

۴

صوفیا صافی کن از غش قلب را

یا دگر سودای بازارش مکن

۵

عاشق خود را چرا رسوا کنی؟

کشته شد بیچاره، بر دارش مکن

۶

لاشه سلمان ضعیف افتاده است

بیش ازین بر دوش غم بارش مکن

تصاویر و صوت

نظرات