سلمان ساوجی

سلمان ساوجی

غزل شمارهٔ ۴

۱

به دست باد گهگاهی سلامی می‌رسان یارا

که از لطف تو خود آخر سلامی می‌رسد ما را

۲

خنک باد سحرگاهی که در کوی تو گه گاهش

مجال خاک بوسی هست و ما را نیست آن یارا

۳

شکایت نامه شوق تو را بر کوه اگر خوانم

ز رقت چشمه‌ها گردند گریان سنگ خارا را

۴

ز رفتن راه عاجز کرد و ره را نیست پایانی

اگر کاری به سر می‌شد، ز سر می‌ساختم پا را

۵

ز شرح حال من، زلف تو طوماری است سر بسته

اگر خواهی خبر، بگشا، سر طومار سودا را

۶

شب یلدا است هر تاری ز مویت، وین عجب کاری

که من روزی نمی‌بینم، خود این شب‌های یلدا را

۷

به فردا می‌دهی هر دم، مرا امید و می‌دانم

که در شب‌های سودایت، امیدی نیست فردا را

۸

نسیم صبح اگر یابی، گذر بر منزل لیلی

بپرسی از من مجنون، دل رنجور شیدا را؟

۹

ور از تنهایی سلمان و حال او خبر پرسد

بگو بی‌جان و بی‌جانان، چه باشد حال تنها را؟

تصاویر و صوت

دیوان سلمان ساوجی به اهتمام منصور مشفق - سلمان ساوجی - تصویر ۸۹
کلیات سلمان ساوجی به تصحیح دکتر عباسعلی وفایی - سلمان ساوجی - تصویر ۲۹۸

نظرات

user_image
محمّد محمودی
۱۳۹۴/۱۱/۱۱ - ۰۰:۱۰:۴۳
اوجِ کمالِ تنهاییِ ساوُجیِ بزرگ.
user_image
بهار هاشمی
۱۴۰۱/۰۹/۲۷ - ۱۵:۲۱:۲۸
سلمان ساوجی شاعر سبک عراقی که توجه خاصی در سرودن غزل به سعدی و مولوی داشته و کتاب مثنوی جمشید خورشید اثر ساوجی به شیوه  داستان نظامی است