
سام میرزا صفوی
۳۰۵- مولانا ضمیری اصفهانی
جوانی بغایت دردمند و بی تعین است و بسی فضایل دارد. از جمله در رمل و نجوم از بی نظیران است و بر دقت ذهن و وقوف بر غث و ثمین شعر از بی بدلان است طبعش در اصناف و اسالیب سخن چسبان چنانکه از اشعار او قیاس توان کرد :
۲
کجا در خاطر آن مه در آیم
نشسته گرد خواری بر رخ از عشق
۳
بچشم غیر از آن رو کم نمایم
در وصلش زنم هر دم ضمیری
۴
که تا بر خود بلا را در گشایم
دل بکوی یار و من بسیار دور افتاده ام
۵
او به دل نزدیک و من از یار دور افتاده ام
آنچه می بینم به رویت نیست در روی دگر
۶
ورنه میدادم ز جورت دل به بدخوی دگر
زآنهمه خواری کنی با من که میدانی نماند
۷
پای رفتن ز آستانت بر سر کوی دگر
شود از خواب بیدار و چو بیند روی در رویم
تصاویر و صوت


نظرات