صامت بروجردی

صامت بروجردی

شمارهٔ ۶۱ - زبان حال صدیقه صغرا(س)

۱

ای برادر تو پناه من گریان بودی

در صف ماریه غمخوار یتیمان بودی

۲

دانم از رفتن تو جان ز تنم خواهد رفت

زآنکه اندر بدنم تو به جهان جان بودی

۳

هر غمم بود ز دیدار تو از دل می‌رفت

دردی ار داشتم از لطف تو درمان بودی

۴

آمدم تا به مدینه به سوی کرب و بلا

همه جا یار من زار پریشان بودی

۵

چون علی اکبر و عباس ز دستم رفتند

مایه صبر من بی‌سر و سامان بودی

۶

بعد جد و پدر مادرم ای تشنه جگر

مونس خواهر دلخسته و نالان بودی

۷

آخر از تشنه لبی سیر ز جان گردیدی

با وجودی که تو در ماریه مهمان بودی

۸

شمر را در دل به یتیمان تو کی خواهد سوخت

آن بودی که پرستار یتیمان بودی

۹

قاتل تو به لب تشنه تو رحم نکرد

آخر ای سبط پیمبر تو مسلمان بودی

۱۰

بود جای تو در آغوش نبی بر سر خاک

نی چنین بی‌سر و صدا پاره و عریان بودی

۱۱

(صامتا) شکر خداوند که در مدت عمر

روز و شب نوحه‌گر شاه شهیدان بودی

تصاویر و صوت

نظرات