
سنایی
شمارهٔ ۱۰۲
۱
تا لب تو آنچه بهتر آن برد
کس ندانم کز لب تو جان برد
۲
دل خرد لعل تو و ارزان خرد
جان برد جزع تو و آسان برد
۳
کیست آن کو پیش تو سجده نبرد
بنده باری از بن دندان برد
۴
زلف تو چوگان به دست آمد پدید
صبر کن تا گوی در میدان برد
۵
مردن مردان کنون آمد پدید
باش تا شبرنگ در جولان برد
۶
من کیم کز تو توانم برد ناز
ناز تو گر تو تویی سلطان برد
تصاویر و صوت

نظرات