
سنایی
شمارهٔ ۱۰۴
۱
زلف پر تابت مرا در تاب کرد
چشم پر خوابت مرا بی خواب کرد
۲
با تن من کرد نور عارضت
آنکه با تار قصب مهتاب کرد
۳
عنبرین زلف چو چوگان خم گرفت
تا دلم چو گوی در طبطاب کرد
۴
وان لب عناب گونت طعنه کرد
تا سرشگم سرخ چون عناب کرد
۵
گر عجب بود آنکه عشق تو مرا
مست و هالک بی نبید ناب کرد
۶
این عجبتر آنکه عشقت رایگان
چشم من پر لولو خوشاب کرد
۷
میغ روی خوب چون خورشید تو
چشمهٔ خورشید را محراب کرد
۸
و آتش روی ترا چون سجده برد
همچو ابدالان گذر بر آب کرد
تصاویر و صوت

نظرات