
سنایی
شمارهٔ ۱۳۶
۱
هر کرا در دل خمار عشق و برنایی بود
کار او در عاشقی زاری و رسوایی بود
۲
این منم زاری که از عشق بتان شیدا شدم
آری اندر عاشقی زاری و شیدایی بود
۳
ای نگارین چند فرمایی شکیبایی مرا
با غم عشقت کجا در دل شکیبایی بود
۴
مر مرا گفتی چرا بر روی من عاشق شدی
عاشقی جانانه خودکامی و خودرایی بود
۵
شد دلم صفرایی از دست فراق این جمال
آنکه صفرایی نشد در عشق سودایی بود
۶
آن که یک ساعت دل آورد و ببرد و باز داد
بر حقیقت دان که او در عشق هر جایی بود
۷
از سخنهای سنایی سیر کی گردند خود
جز کسی کو در ره تحقیق بینایی بود
۸
از جمال یوسفی سیری نیابد جاودان
هر کرا بر جان و دل عشق زلیخایی بود
تصاویر و صوت

نظرات