سنایی

سنایی

شمارهٔ ۱۴۲

۱

اقتدا بر عاشقان کن گر دلیلت هست درد

ور نداری درد گرد مذهب رندان مگرد

۲

ناشده بی عقل و جان و دل درین ره کی شوی

محرم درگاه عشقی با بت و زنار گرد

۳

هر که شد مشتاق او یکبارگی آواره شد

هر که شد جویای او در جان و دل منزل نکرد

۴

مرد باید پاکباز و درد باید مرد سوز

کان نگارین روی عاشق می نخواهد کرد مرد

۵

خاکپای خادمان درگه معشوق شو

بوسه را بر خاک ده چون عاشقان از بهر درد

۶

هر کرا سودای وصل آن صنم در سر فتاد

اندرین ره سر هم آخر در سر این کار کرد

۷

ای سنایی رنگ و بویی اندرین ره بیش نیست

اندرین ره رو همی چون رنگ و بو خواهند کرد

تصاویر و صوت

دیوان حکیم سنایی غزنوی (بر اساس معتبرترین نسخه ها) به اهتمام پرویز بابایی - سنایی غزنوی - تصویر ۴۰۳

نظرات

user_image
بهرنگ
۱۳۹۲/۰۴/۰۷ - ۰۸:۲۳:۰۲
واقعا شعر زیبایی بود تا حال نخوانده بودم و خیلی لذت بردم
user_image
امین کیخا
۱۳۹۲/۰۴/۰۷ - ۰۸:۵۳:۳۰
بهرنگ جانم درست می فرمایید اما کلمه خوب گنگ است باید نازک بین تر بفرمایید از چه چیز شعر لذت می بری ؟ مفهوم ، روانی ، ساختار ، درونمایه . .... اینگونه دیگران هم به انچه شما دریافته اید میرسند ، سپاس گزارم