
سنایی
شمارهٔ ۱۵۲
۱
میر خوبان را کنون منشور خوبی در رسید
مملکت بر وی سهی شد ملک بر وی آرمید
۲
نامه آن نامهست کاکنون عاشقی خواهد نوشت
پرده آن پردهست کاکنون عاشقی خواهد درید
۳
دلبران را جان همی بر روی او باید فشاند
نوخطان را می همی بر یاد او باید چشید
۴
آفت جانهای ما شد خط دلبندش ولیک
آفت جان را ز بت رویان به جان باید خرید
۵
گویی اکنون راست شد «والشمس» اندر آسمان
آیت «واللیل» کرد و «الضحاش» اندر کشید
۶
گر ز مرد گرد بیجادهش پدید آمد چه شد
خرمی باید که اندر سبزه زیباتر نبید
۷
هر چه عمرش بیش گردد بیش گرداند زمان
چون غزلهای سنایی تری اندر وی پدید
۸
کی تبه گرداندش هرگز به دست روزگار
صورتی کایزد برای عشقبازی آفرید
تصاویر و صوت

نظرات