
سنایی
شمارهٔ ۱۵۶
۱
ای من غلام عشق که روزی هزار بار
بر من نهد ز عشقِ بتی صد هزار بار
۲
این عشق جوهریست بدانجا که روی داد
بر عقل زیرکان بزند راه اختیار
۳
جز عشق و اختیار به میدان نام و ننگ
نامرد را ز مرد که کردهست آشکار
۴
جز درد عشق غمزهٔ معشوق را که کرد
بر جان عاشقان بتر از زخم ذوالفقار
۵
این درد عشق راست که در پای نیکوان
هر ساعت ار بخواهد جانها کند نثار
۶
در عشق نیست زحمت تمییز بهر آنک
در باغ عشق دوست به نرخ گل است خار
تصاویر و صوت

نظرات
عاطفه