
سنایی
شمارهٔ ۱۷۵
۱
زلف چون زنجیر و چون قیر ای پسر
یک زمان از دوش برگیر ای پسر
۲
زان که تا در بند و زنجیر توایم
از در بندیم و زنجیر ای پسر
۳
عرصه تا کی کرد خواهی عارضین
چون گل بی خار بر خیز ای پسر
۴
هر زمان آیی به تیر انداختن
هم کمان در دست و هم تیر ای پسر
۵
زان که چشم بد بدان عارض رسد
زود در ده بانگ تکبیر ای پسر
۶
آن لب و دندان و آن شیرین زبان
انگبینست و می و شیر ای پسر
۷
جست نتواند دل از عشق تو هیچ
جست که تواند ز تقدیر ای پسر
۸
پای بفشارد سنایی در غمت
تا به دست آیی به تدبیر ای پسر
تصاویر و صوت

نظرات