سنایی

سنایی

شمارهٔ ۱۸۷

۱

ای من غلام روی تو تا در تنم باشد نفس

درمان من در دست توست آخر مرا فریاد رس

۲

در داستان عشق تو پیدا نشان عشق تو

در کاروان عشق تو عالم پر از بانگ جرس

۳

نیکو بشناسم ز زشت در عشقت ای حوراسرشت

ار بی‌تو باشم در بهشت آید به چشمم چون قفس

۴

از نزدت ار فرمان بود جان دادنم آسان بود

دارم ز تو تا جان بود در دل هوا در جان هوس

۵

چشمم به‌سان لاله‌ها اشکم به‌سان ژاله‌ها

هر ساعت از بس ناله‌ها بر من فرو بندد نفس

۶

ای بت شمن پیشت منم جانم تویی و تن منم

گر کافرم گر مؤمنم محراب من روی تو بس

۷

هر چند بی‌گاه و به‌گه کمتر کنی بر من نگه

زین کرده باشم سال و مه میدان عشقت را فرس

۸

گر حور جنت فی‌المثل آید بر من با حلل

من بر تو نگزینم بدل جز تو نخواهم هیچ‌کس

۹

پرهیزم از بدگوی تو زان کمتر آیم سوی تو

پس چون کنم کان کوی تو یک دم نباشد بی عسس

تصاویر و صوت

دیوان حکیم سنایی غزنوی (بر اساس معتبرترین نسخه ها) به اهتمام پرویز بابایی - سنایی غزنوی - تصویر ۴۲۰

نظرات