
سنایی
شمارهٔ ۱۹۴
۱
ای سنایی جان ده و در بند کام دل مباش
راه رو چون زندگان چون مرده بر منزل مباش
۲
چون نپاشی آب رحمت نار زحمت کم فروز
ور نباشی خاک معنی آب بی حاصل مباش
۳
رافت یاران نباشی آفت ایشان مشو
سیرت حق چون نباشی صورت باطل مباش
۴
در میان عارفان جز نکتهٔ روشن مگوی
در کتاب عاشقان جز آیت مشکل مباش
۵
در منای قرب یاران جان اگر قربان کنی
جز به تیغ مهر او در پیش او بسمل مباش
۶
گر همی خواهی که با معشوق در هودج بوی
با عدو و خصم او همواره در محمل مباش
۷
گر شوی جان جز هوای دوست رامسکن مشو
ور شوی دل جز نگار عشق را قابل مباش
۸
روی چون زی کعبه کردی رای بتخانه مکن
دشمنان دوست را جز حنظل قاتل مباش
۹
در نهاد تست با تو دشمن معشوق تو
مانع او گر نهای باری بدو مایل مباش
تصاویر و صوت

نظرات