
سنایی
شمارهٔ ۲۰۳
۱
دوش تا روز من از عشق تو بودم به خروش
تو چه دانی که چه بود از غم تو بر من دوش
۲
می زدم آب صبوری زد و دیده بر دل
چون دل از آتش عشق تو برآوری جوش
۳
گاه چون نای بدم از غم تو با ناله
گاه بودم چو کمانچه ز فراقت به خروش
۴
هر شبم وعده دهی کایم و نایی بر من
چند ازین عشوه خرم من ز تو ای عشوه فروش
۵
هم به جان تو که بر یاد لب نوشینت
هر چه در عالم زهرست توان کردن نوش
تصاویر و صوت

نظرات
امیرعباس