سنایی

سنایی

شمارهٔ ۲۵۰

۱

من که باشم که به تن رخت وفای تو کشم

دیده حمال کنم بار جفای تو کشم

۲

ملک الموت جفای تو ز من جان ببرد

چون به دل بار سرافیل وفای تو کشم

۳

چکند عرش که او غاشیهٔ من نکشد

چون به جان غاشیهٔ حکم و رضای تو کشم

۴

چون زنان رشک برند ایمنی و عافیتی

بر بلایی که به جای تو برای تو کشم

۵

نچشم ور بچشم باده ز دست تو چشم

نکشم ور بکشم طعنه برای تو کشم

۶

گر خورم باده به یاد کف دست تو خورم

ور کشم سرمه ز خاک کف پای تو کشم

۷

جز هوا نسپرم آنگه که هوای تو کنم

جز وفا نشمرم آنگه که جفای تو کشم

۸

بوی جان آیدم آنگه که حدیث تو کنم

شاخ عز رویدم آنگه که بلای تو کشم

۹

به خدای ار تو به دین و خردم قصد کنی

هر دو را گوش گرفته به سرای تو کشم

۱۰

ور تو با من به تن و جان و دلم حکم کنی

هر سه را رقص کنان پیش هوای تو کشم

۱۱

من خود از نسبت عشق تو سنایی شده‌ام

کی توانم که خطی گرد ثنای تو کشم

تصاویر و صوت

دیوان حکیم سنایی غزنوی (بر اساس معتبرترین نسخه ها) به اهتمام پرویز بابایی - سنایی غزنوی - تصویر ۴۴۵

نظرات