
سنایی
شمارهٔ ۲۶۰
۱
هر گه که به تو در نگرم خیره بمانم
من روی ترا ای بت مانند ندانم
۲
هر گه که برآیی به سر کو به تماشا
خواهم که دل و دیده و جان بر تو فشانم
۳
هجرانت دمار از من بیچاره برآورد
گر دست نگیری تو مرا زنده نمانم
۴
یک ره نظری کن به سوی بنده نگارا
ای چشم و چراغ من و ای جان جهانم
۵
گر هیچ ظفر یابم یک روز بر آن کوی
هرگز نشوم مرده و جاوید بمانم
۶
گر دولت یاری کند و بخت مساعد
من فرق سر از چرخ فلک در گذرانم
تصاویر و صوت

نظرات