
سنایی
شمارهٔ ۲۶۸
۱
بی صحبت تو جهان نخواهم
بی خشنودیت جان نخواهم
۲
گر جان و روان من بخواهی
یک دم زدنت امان نخواهم
۳
جان را بدهم به خدمت تو
من خدمت رایگان نخواهم
۴
رضوان و بهشت و حور و عین را
بی روی تو جاودان نخواهم
۵
بر من تو نشان خویش کردی
حقا که جز این نشان نخواهم
۶
بیگانه بود میان ما جان
بیگانه درین میان نخواهم
۷
من عشق تو کردم آشکارا
عشق چو تویی نهان نخواهم
۸
هر گه که مرا تو یار باشی
من یاری این و آن نخواهم
۹
تو سودی و دیگران زیانند
تا سود بود زیان نخواهم
۱۰
اکنون که مرا عیان یقین شد
زین پس به جز از عیان نخواهم
تصاویر و صوت

نظرات
..
ابوالفضل غلامی