
سنایی
شمارهٔ ۳۰۶
۱
همه جانست سر تا پای جانان
از آن جز جان نشاید جای جانان
۲
به آب روی و خون دل توان ریخت
برای چون تو جان سودای جانان
۳
خرد داند که وصف او نداند
ازیرا نیست هم بالای جانان
۴
چه جای دعوی سروست در باغ
چه خواهد وصف سرتاپای جانان
۵
نیاید کس به آب چشمهٔ خضر
جز اندر نوش عیسیزای جانان
۶
ندیدی دین کفرآمیز بنگر
شکن در زلف جانفرسای جانان
۷
همی کشف خردمندان کشف وار
سراندر خود کشد یارای جانان
۸
سنایی نیست با جان زنده لیکن
ز جانانست او گویای جانان
تصاویر و صوت

نظرات