
سنایی
شمارهٔ ۳۵۴
۱
ای دریغا گر رسیدی دی به من پیغام تو
دوش زاری کردمی در آرزوی نام تو
۲
از عتاب خود کنون پرم به بر گر بهر تو
پر بریده به بود تا مانم اندر دام تو
۳
مینبود آن رخ نصیب چشم، اکنون آمدم
تا صدف گردد مگر گوش من از پیغام تو
۴
نیست اندر تو چو یومالحشر لهو و ظلم و لغو
همچو یومالحشر بیانجام باد ایام تو
تصاویر و صوت

نظرات