سنایی

سنایی

شمارهٔ ۳۶۱

۱

تا بدیدم زلف عنبرسای تو

وان خجسته طلعت زیبای تو

۲

جان‌و دل نزدت فرستادم نخست

آمدم بی‌جان و دل در وای تو

۳

بی دل و بی‌جان ندارد قیمتی

بنگر این بی‌قیمت اندر جای تو

۴

آستین پر خون و دیده پر سرشگ

چشم خیره در رخ زیبای تو

۵

مشک و عنبر بارد اندر کل کون

چون فشانی زلفک رعنای تو

۶

من نیارم دید در باغ طرب

سرو از رشک قد و بالای تو

۷

من نیارم دیدن اندر تیره شب

مه ز رشک روی روح افزای تو

۸

چون برون آیم ز زندان فراق

تا نیارندم خط و طغرای تو

۹

پس بجویم من ترا و عاقبت

کشته گردم آخر اندر پای تو

تصاویر و صوت

دیوان حکیم سنایی غزنوی (بر اساس معتبرترین نسخه ها) به اهتمام پرویز بابایی - سنایی غزنوی - تصویر ۴۹۰

نظرات