سنایی

سنایی

شمارهٔ ۳۷

۱

تا بدیدم بتکده بی بت، دلم آتشکده‌است

فرقت نامهربانی آتشم در جان زده‌است

۲

هر که پیش آید مرا گوید چه پیش آمد تو را

بر فراق من بگرید گوید این مسکین شده‌است

۳

ای فراق از من چه خواهی چون بنفروشی مرا

جای دیگر ساز منزل نه جهان تنگ آمده‌است

۴

تا مگر سنگین دلت را رحمت آید بر دلم

سنگ را رحمت نباشد این حدیثی بیهده‌است

تصاویر و صوت

دیوان حکیم سنایی غزنوی (بر اساس معتبرترین نسخه ها) به اهتمام پرویز بابایی - سنایی غزنوی - تصویر ۳۶۳

نظرات

user_image
امین کیخا
۱۳۹۱/۰۷/۲۰ - ۱۹:۳۲:۴۴
هوده به عربی رفته و هودق شده و سپس این کلمه بعدها واژه حق را ساخته است