
سنایی
شمارهٔ ۳۷
۱
تا بدیدم بتکده بی بت، دلم آتشکدهاست
فرقت نامهربانی آتشم در جان زدهاست
۲
هر که پیش آید مرا گوید چه پیش آمد تو را
بر فراق من بگرید گوید این مسکین شدهاست
۳
ای فراق از من چه خواهی چون بنفروشی مرا
جای دیگر ساز منزل نه جهان تنگ آمدهاست
۴
تا مگر سنگین دلت را رحمت آید بر دلم
سنگ را رحمت نباشد این حدیثی بیهدهاست
تصاویر و صوت

نظرات
امین کیخا