سنایی

سنایی

شمارهٔ ۳۹۳

۱

ای یوسف ایام ز عشق تو سنایی

مانندهٔ یعقوب شد از درد جدایی

۲

تا چند به سوی دل عشاق چو خورشید

هر روز به رنگ دگر از پرده برآیی

۳

گاهی رخ تو سجده برد مشتی دون را

گه باز کند زلف تو دعوی خدایی

۴

با خوی تو در کوی تو از دیده روانیست

کس را بگذشتن ز سر حد گدایی

۵

در وصل تو با خوی تو از روی خرد نیست

جان را ز خم زلف تو امید رهایی

۶

بس بلعجب آسایی و وین بلعجبی بس

کاندر همه تن کس بنداند که کجایی

۷

بس نادره کرداری وین نادره‌ای بس

کان همه‌ای و همه جویان که کرایی

۸

از ما چه شوی پنهان کاندر ره توحید

ما جمله توایم ای پسر خوب و تو مایی

۹

آنجا که تویی من نتوانم که نباشم

وینجا که منم مانده تو دانم که نیایی

تصاویر و صوت

دیوان حکیم سنایی غزنوی (بر اساس معتبرترین نسخه ها) به اهتمام پرویز بابایی - سنایی غزنوی - تصویر ۵۰۲

نظرات