
سنایی
شمارهٔ ۳۹۴
۱
آخر شرمی بدار چند ازین بدخویی
چون تو من و من توام چند منی و تویی
۲
گلشن گلخن شود چون به ستیزه کنند
در یک خانه دو تن دعوی کدبانویی
۳
نایب عیسی شدی قبله یکی کن چنو
بر دل ترسا نگار رقم دویی و تویی
۴
صدر زمانه تویی پس چو زمانه چرا
گه همه دردی کنی گاه همه دارویی
۵
نازی در سر که چه یعنی من نیکوم
تا تو بدین سیرتی نه تو و نه نیکویی
۶
یک دم و یک رنگ باش چون گهر آفتاب
چند چو چرخ کهن هر دم رسم دویی
۷
روبه بازی مکن در صف عشاق از آنک
زشت بود پیش گرگ شیر کند آهویی
۸
با رخ تو بیهدست بلعجبی چشم تو
با کف موسی کرا دست دهد جادویی
۹
همره درد تو باد دولت بیدولتی
هم تک عشق تو باد نیروی بینیرویی
۱۰
جز ز تویی تو بگو چیست که ملک تو نیست
چشم بدت دور باد چشم بد بدبویی
۱۱
لولو حسن ترا در ستد و داد عشق
به ز سنایی مباد خود بر تو لولویی
تصاویر و صوت

نظرات