سنایی

سنایی

شمارهٔ ۴۱۴

۱

در ره‌روی عشق چه میری چه اسیری

در مذهب عاشق چه جوانی و چه پیری

۲

آنجا که گذر کرد بناگه سپه عشق

رخها همه زردست و جگرها همه قیری

۳

آزاد کن از تیرگی خویش و غم عشق

تا بندهٔ خال تو بود نور اثیری

۴

عالم همه بی‌رنج حقیری ز غم عشق

ای بی‌خبر از رنج حقیری چه حقیری

۵

میری چه کند مرد که روزی به همه عمر

سودای بتی به که همه عمر امیری

۶

آن سینه که بردی بدل دل غم عشقت

بی غم بود از نعمت گوینده و قیری

۷

این نیمه که عشقست از آن سو همه شادیست

اینجا که تویی تست همه رنج و زحیری

۸

سودای زبان گرچه نشاطیست به ظاهر

خود سود دگر دارد سودای ضمیری

۹

راه و صفت عشق ز اغیار یگانه‌ست

نیکو نبود در ره او جفت پذیری

۱۰

خواهی که شوی محرم غین غم معشوق

بی فای فقیهی شو و بی قاف فقیری

۱۱

تا در چمن صورت خویشی به تماشا

یک میوه ز شاخ چمن دوست نگیری

۱۲

از پوست برون آی همه دوست شو ایرا

کانگاه همه دوست شوی هیچ نمیری

تصاویر و صوت

دیوان حکیم سنایی غزنوی (بر اساس معتبرترین نسخه ها) به اهتمام پرویز بابایی - سنایی غزنوی - تصویر ۵۱۰

نظرات

user_image
مشاهری
۱۳۹۶/۱۰/۳۰ - ۱۲:۳۵:۴۵
در تصحیح محمد بقایی مصرع اول به این شکل است:در ره روی عشق، چه میری، چه اسیری