سنایی

سنایی

شمارهٔ ۴۳۶

۱

صبحدمان مست برآمد ز کوی

زلف پژولیده و ناشسته روی

۲

ز آن رخ ناشستهٔ چون آفتاب

صبح ز تشویر همی کند روی

۳

از پی نظارهٔ آن شوخ چشم

شوی جدا گشته ز زن زن ز شوی

۴

بوسه همی رفت چو باران ز لب

در طرب و خنده و درهای و هوی

۵

بهر غذای دل از آنوقت باز

بوسه چنانست لبم گرد کوی

۶

ریخت همی آب شب و آب روز

آتش رویش به شکنهای موی

۷

همچو سنایی ز دو رویان عصر

روی بگردان که نیابیش روی

تصاویر و صوت

دیوان حکیم سنایی غزنوی (بر اساس معتبرترین نسخه ها) به اهتمام پرویز بابایی - سنایی غزنوی - تصویر ۵۱۹

نظرات

user_image
آرمین مالکی
۱۳۸۹/۰۷/۱۵ - ۱۹:۱۹:۱۳
غزلی از حافظ هست با مطلع از خون دل نوشتم نزدیک دوست نامه که صورت اندکی تغییر یافته ی همین غزل سنائی ست.
user_image
رامین.ک
۱۳۹۷/۰۹/۰۹ - ۰۵:۱۱:۳۶
اقای مالکی چه ارتباطی بین غزل حافظ و ایشون میبینید؟چه در صورت چه در سیرت ارتباطی نیافتم. ضمنا نصف اون غزل حافظ با تکنیک تعریب سروده شده و اصلا فارسی نیس
user_image
مجتبی
۱۳۹۹/۱۰/۰۲ - ۱۳:۳۳:۵۵
صبح ز تشویر همی کَند روییعنی صبح از شرمساری صورت خود را خراشید.در نسخه دیگر آمده: صبح ز تشویر همی کرد کوییعنی صبح از شرمساری راه باز کرد یا به قول امروزیان کوچه داد.بهر غذای دل ، از آن وقتْ بازبوسه‌چنان است لبم گرد کویاز آن وقتْ باز یعنی از آن وقت تا حالابوسه‌چنان یعنی در حال بوسه چیدن