
سنایی
شمارهٔ ۵۸
۱
ای پسر! عشق را بدایت نیست
در ره عاشقی نهایت نیست
۲
اگرَت عشق هست شاکر باش
که به عشقْ اندرون شکایت نیست
۳
گر بنالی ز حال عشق، تو را
علت عاشقی بغایت نیست
۴
جهد کن جهد تا به عشق رسی
کانچه گفتم ترا کفایت نیست
۵
ز عمل کام دل شود حاصل
درد را نزد من حکایت نیست
۶
چون وصیت کنم به عشقْ تو را
که مرا نوبتِ وصایت نیست
۷
عشقْ ما را ولایتی دادهست
که کسی را چنان ولایت نیست
۸
رایت خیلِ عشق فعل بوَد
عشق را نزدِ عقل رایت نیست
۹
هر کرا عشق نیست در دل و جان
در دل و جان او هدایت نیست
تصاویر و صوت

نظرات
ناشناس
پاسخ: با تشکر، مطابق تحقیق شما تصحیح شد.